تیتر سوم

نگاهی متفاوت به فوتبال و اجتماع

تیتر سوم

نگاهی متفاوت به فوتبال و اجتماع

نامه ای از یک ناشناس جنتلمن

قتبی ازیزم! سلام

     از روزی که رفتی دلم برات طنگ شد. خیلی خیلی. وقتی شنیدم که می آیی خوشهال شدم. شکم ودلم خوشهال شد. نمیدانی من از وقتی که تو آمدی چقدر وضعیت خوبی پیدا کردم. قبل از آمدندت من به عنوان شاگرد تنبل کلاس ادبیاط، املا و انشا بودم. همه به من سرکوفت می زدند اما با آمدنت همه چیز عوز شد. من شدم ازیز کلاس. یک جنتلمن واقعی. دیگه نه تنها کسی به من بی احطرامی نمی کرد، بلکه یه جورایی با کلاس هم شدم. معلم ادبیاط از من به عنوان یک پدیده اسم می برد و از نوشته هایم به عنوان شاحکار یاد می کند و نوشته هایم را یادآور تطور ادبیات در گذر از پل تبدیل می داند و به همه نوید زهور یک تولستویی را می دهد که قبای شکسپیر بر تن دارد و در کوچه ادبیات آینده چنان پارک می کند که جرثفیل های نقد نیز نمی توانند آن را به پارکینگ انتقال دهند. راستی معلم ورزش مرا یادآور شما می داند و از معلم پرورشی ام اجازه ژل مالی موهایم را گرفته و البته نمی دانم او اجازه داده یا نداده. در نامه های بعدی بیشتر برایت مینویصم. ازهمه دلم و شکمم برایت آرزوی موفقیت می کنم.

شاگرد جنتلمن کلاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد