مقدمه بی ربط اول: آورده اند که آرش، تیر به کمان داد و جان به بازو تا مرز وطن بگشاید .
مقدمه بی ربط دوم: ستاره ها نباید افول کنند.
مقدمه بی ربط سوم: یازده سرباز جسور، نیازخداداد.
*****
شنیده ام که خداداد، شاه ماهی کمیاب فوتبال، قصد مکاتبه با رئیس جمهور دارد تا بخشی از مشکلات مدیران ورزشی کشور را به وی یادآور شود. اگرچه رقعه اش دیدنی و مرقومه اش خواندنی است، لاکن با توجه به شان وشخصیت خداداد و توجه ویژه رئیس جمهور به ستاره ها و نخبه ها و پیگیری شخصی ماجرا توسط ایشان، مشاوره ای پوست پیازی به این سرناساز و ساز ناکوک فوتبال، شایسته به نظر رسید. پس بنویس!
مقدمه بی ربط اول: میگویند پشت سر کسی که دستش کوتاست، سخن گفتن عیب است.
مقدمه بی ربط دوم: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست.
*****
آقای شیث! لطفاً، ساکت شو!
کاش سرمربی، اقتدارش را قربانی رفتار نابخردانه شما و دوستانت نمی کرد.
کاش نقد رفتار تو و دوستانت که سر هر تعویضی اقتدار او را به سخره می گرفتید را به جان نمی خرید.
کاش تو امروز بی هیچ ملاحظه ای نسبت ناروا به دامنش نمی بستی و او را عامل حواشیت نمی خواندی؟
...وکاش، امروز که سقف کاخ امپراطوری اش ریخته و دستانش کوتاه است لگد حواله اش نمی کردی....پس آقای شیث! لطفاً، ساکت شو!
بی شک، شیث رضایی از جمله بازیکنانی است که در مسیرستاره شدنش، اقدام به خودزنی کرد. او که شانس ستاره شدن را داشت در میانه راه تغییر عقیده داد و آنی را نخواست که باید می خواست. او در بدسگالی هایش تا آنجا پیش رفت که تیم بزرگی چون پیروزی را درگیر حواشی خود کرد و تا مرز بی تدبیری کسی پیش رفت که پیش از این امپراطور لقب گرفته بود. اگر نگوییم همه علت سستی بنای امپراطوری قطبی، شیث بوده، اما می توان او را نقطه عطف و شروع این سقوط دانست. ایشان در افاضات فکاهی اخیر خویش قطبی را عامل حاشیه خویش خواند تا یحتمل دوباره دلی را بلرزاند که البته، چندان هم باعث تعجب نگردید. اما...اما آقای شیث! وقتی مسافران هواپیما را با خبر سقوط، تا مرز سکته پیش بردی به چشمان پر از آزردگی آنان دقت کردی؟ راستی از خود پرسیده ای که سرنوشت آن رفتارت چه شد؟ و چرا مسئولین صنعت مربوطه بی مسئولیتی کرده و پیگیر ماجرا نشدند؟
مقدمه بی ربط اول: می گویند ایران تیمی داشت که در مصاف با کره جنوبی با نتیجه 2-6 به پیروزی رسید.
مقدمه بی ربط دوم: شایعه بود جادوگر سفید، فیلیپ تروسیه آرزو داشت روزی سر مربی تیم ملی ایران شود.
مقدمه بی ربط سوم: می گویند تیم ملی ایران در جدالی زیبا با تیم ملی استرالیا در ملبورن، موفق به دریافت ویزای فرانسه شد.
*****
دایی از معدود مربیانی است که دنیای بازیگری و مربیگری اش به میزان چند هفته وجه اشتراک دارد، یا بعبارتی او سنواتی نیز مربی خویش بوده است. می توان گفت که او قطعاً مربیگری اش را بیش از آنکه مرهون طی کردن دوره های این حرفه باشد، مدیون دوران بازیگری اش می باشد.دورانی مملو از خواستن و اراده برای شدن. و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.تیم به تیم و دیار به دیار. از زمین های خاکی محلات تا تیم های متمول اروپایی و صد البته تیم ملی. در تمام این دوران، او مربیان بی شماری را تجربه کرده است که هر کدام از آنان متعلق به مکاتب متفاوتی بوده اند. از حجازی تا هیستفیلد، از پروین ومایلی کهن تا ایویچ وبلاژویچ و برانکو.
دانی اگرچه با اعتباری ویژه و کامل از دوران بازیگری اش پا به دنیای مربیگری نهاد، اما باید بداند حساب تیمش با حساب شخصیش کاملاً جداست و حق استفاده از آن را در تبیین و توجیه عملکرد و رفتار تیمش ندارد. تعریف و تمجید سر مربی از تیمی که بد بازی کرده جز این که فهم فوتبالی اش را به خطر اندازد و اعتبارش را زایل کند هیچ کارکردی ندارد.
او اگر چه ممکن است بیش از دیگران زمین بازی راگز کرده باشد و زیر توپ زده باشد اما باید نسبت به عقل، هوش وتحلیل فوتبالی بقیه ایمان بیاورد.
بپذیریم که سال هاست تیم ایران بیمار است. زیبا بازی نمی کند و توان یقه گیری ندارد.سخت نتیجه می گیرد و طرفدارانش را آزار می دهد، حتی زمانی که به جام جهانی صعود می کند. دایی باید تکلیف خود و طرفداران فوتبال را معلوم کند. دنبال کدام سیاق از کار و سبک از بازی است. ... و دایی حتماً به اندازه ای که بپذیرد تیمش خوب نبوده فوتبال را می فهمد.
مقدمه بی ربط اول: ستاره ها نماد ملی و فرهنگی هر کشور و ملت محسوب می شوند.
مقدمه بی ربط دوم: ستاره ها الگوی رفتارهای عمومی و تخصصی ناظرین هستند.مقدمه بی ربط سوم: ستاره ها عمدتاً مراحل تدریجی رشد را طی نمی کنند.
*****
موضوعات ومسائل مربوط به ورزش علی الخصوص فوتبال جذاب، دلپذیر و بعضاًً جنجالی هستند. از جمله این موضوعات، ستاره سازی و ستاره سوزی است. این مسئله در جوامع مختلف جهان شکل وشمایل متفاوتی دارد که شدت و ضعف بر خورد با موضوع به ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آنان بر می گردد. مثلا وقتی قیصر فوتبال آلمان جهانی شد و رفتاری جهانی را نیاز داشت آنگاه برایش معلمینی گماشتند تا نواقص رفتار و اعمالش را رفع کنند و حتی فن سخن گفتن و... را به وی آموزش دهند. پله اسطوره فوتبال برزیل با آموزش همچنان استوره ماند. و میشل پلاتینی فرانسوی نیز در سایه تربیت و آموزش مربیان، در سیستم های ساخت یافته، به یکی از مردان تاثیر گذار فوتبال اروپا و جهان بدل شد. البته بوده و هستند ستاره هایی در این کشورها که راه به هرز بردند و بر پرده بایدها و نبایدهای جامعه تاختند و از هنجارها فاصله گرفتند و به ترکستان مملکت خویش رفتند. ستاره سازی و ستاره سوزی تابعی از عوامل مختلف، از جمله قابلیت و پتانسیل بازیکن می باشد که متاسفانه چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.
وقتی مصاحبه مهرداد میناوند را با روزنامه خبر ورزشی می خواندم به حال خود و او تاسف خوردم. او، که چگونه چوب بی تدبیری مدیران فوتبال زمانه خویش را خورد و بی صاحب به امان خدا رها شد تا در وادی تعارف گرفتار تبلیغی گردد که از وی جز یک مهره سوخته چیزی نماند و به حال خودم، که چرا برای حفظ ستارها یقه گیری نکرده ام. شاید کاری را که امروز شروع شد باید 10 سال پیش شروع می شد تا ستاره هایی چون او را از دست نمی دادیم.
... و من امروز نگران ستاره های دیگری هستم که به کوره راه می روند و سرنوشت شوم به انتظارشان نشسته است.آقایان! ستاره ها نباید افول کنند.
.مقدمه بیربط اول: هر دم از این باغ بری میرسد/ تازهتر از تازه تری می رسدمقدمه بیربط دوم: بزرگی میگفت با دختران بازی نکنید، حتی گرگم به هوا!
مقدمه بیربط سوم: سوزن بانان هادیان راهند، چون پیامبران.
*****
گمانم بر این است که فوتبال ما قصد ندارد از قطار بیبرنامگی و تجاهل پیاده شود. راه طی میشود متر به متر، کیلومتر به کیلومتر نه ایستگاهی و نه سوزنبانی. امروز که عهد اداره علیاصغری تیمها به سر آمده، رسم است کسانی که بهعنوان مربی و کادر فنی یک تیم انتخاب میشوند باید اقدام به ارایه برنامهای کنند که در آن تمام فعالیتها برای اداره تیم، از «الف» تا «ی» در آن پیشبینی شود و پس از پذیرش و تصویب برنامه، تیم به آنان سپرده میشود که این برای تمام سطوح کار مترتب است و لاغیر.
پرسش مهم این است که آیا تیمهای نوجوانان دختر و پسر استقلال براساس برنامه مدونی اداره میشدند یا نه؟
اگر آری! حتماًً بازی مذکور پیشبینی شده بود و اگر هم نه و در برنامه نبوده، که باز هم تکلیف معلوم است اما نکته اینجاست که آیا اساساً برنامهای برای اداره این دو تیم در کار بوده یا نه؟ بیاییم برای یکبار هم شده خونسرد ومنطقی موضوع را ریشهیابی کنیم.
آقایان! اشکال در بیبرنامگی است، فقط بیبرنامگی. بیبرنامگی است که همهچیز را از ما میگیرد و بادمان میدهد. نخبههایمان را به صلابه میکشد، عقلمان را زایل میکند و نهایتا حیثیتمان را...
پس بیاییم از قطار بیبرنامگی پیاده شویم و با دختران بازی نکنیم. هرگز!