در فوتبال باید فوتبال بازی کرد، فقط فوتبال و از هرگو نه ادا و اطوار خودداری کرد. اصولاً مانکن ها توانایی بازی ندارند و اگر فوتبالیستی به این سو سوق پیدا کند آنگاه به پایان عمرحرفه ای خویش نزدیک می شود. این که آقا رضا شاهرودی، خوش تیپ فوتبال است شکی نیست اما حتماًً می پذیرد که هیچ گاه ستاره ی ماندگار فوتبال ایران نشد و اگر نبود روابط پنهانی در فوتبال، ستاره اش کم سو تر از آنی بود که امروز از آن یاد می شود. بیاییم برای این سوال پاسخی پیدا کنیم که علت فراز و فرود فوتبال آقاعلی رضای نیکبخت واحدی چیست که شاهرودی او را جانشین خوش تیپی خود می داند؟ توجه به ظاهر موضوعی است که بلای جان فوتبالیست ها شده و آنها را به ستاره های حلبی تبدیل کرده است.کم نیستند بازیکنانی نظیر شاهرودی، نیکبخت واحدی، علی انصاریان، نیما نکیسا، مهرداد میناوند و...که گرفتار غول مانکنیسم آمدند و نشدند آنی که باید می شدند. نه هنرپیشه شدند، نه خواننده و نه فوتبالیست.
آقایان! فوتبال بازیکن می خواهد، بازیکن. آقایان مانکن! در فوتبال دنبال چیزی می گردید که اساساً پیدا نمی شود .
مانکنیسم طناب پوسیده ای که کارکردی در فوتبال ندارد و از فوتبالیست ها آدمک های قد کوتاهی می سازد که جزسبکسری کاری از آنها بر نمی آید.
شهریار یعنی شانس، این دقیقترین تعریفی است که می توان از زندگی دایی داشت. البته به عقیده نگارنده شانس با تصادف فرق زیادی دارد. شانس یعنی تلاش برای ایجاد موقعیت و دائی با تلاش مضاعف خویش، دائم خود را در موقعیت قرار می دهد.«پروین» که به زعمی نخبه فوتبال این مملکت محسوب می شود امروز فرزند خویش را به شاگردی در سرای دیگری می فرستد. این در نوع خود کم مانند و البته جالب است.پروین با توجه به تجربه خویش می داند که شاگرد دیروزش قد کشیده است و بالغ شد. ایرانیان و همچنین جهانیان برایش احترام قائلند و نباید با عبارتی چون «دایی شاگرد خودم بوده» مردم را برنجاند.«شهریار» هم حتما حواسش جمع است و تیم را فدای تعارفات نمی کند. او باید به این نکته توجه کند که در تربیت فرزند استادش تلاش نماید و از اشتباهات کوچکش براحتی نگذرد. دائی یقینا می داند که شاگردش دو برابر دیگران زیر ذره بین است.«پروین شاگرد» که لحن سخن گفتنش شبیه به دیگران است تا پدر و پوشیدنش نیز بی تاثیر از آنان نبوده، حتماًً می داند یک شاگرد است و از پدر اعتباری دارد که حفظ کردن آن بسیار سخت است. او در کنار پدر آموخته است که توجه به استاد برای فوتبالیست شدن یک ضرورت است و از غرور و خودخواهی چیزی عایدش نخواهد شد حتی اگر پروین باشد.
این که مربی با شاگردش که امروز شهریار فوتبال ایران است اختلاف دارد که دارد و شکی هم نیست که هردو به شکل قابل انتقادی، تند و زننده عمل می کنند. اما...
...اما کار آقای مایلی کهن در نپوشیدن پیراهن مارک دار یک ارزش است، شک نکنید.
شهریار! دعا ودعوای استاد هردو نعمت است، قدردان باش! این که ببار نشینی و پله های موفقیت را طی کنی بی آنکه وامدار عوامل آن باشی ارزشمند نیست که هیچ بلکه بعضاًً آفت نیز تلقی می گردد. اگرچه تلاش، پایداری وپشتکار از رموز اصلی رشد است اما شک نکنیم که موفقیت ما مرهون رنج دیگران است.
رنجی که برای« شدن» ما هزینه شد و اگر آن را به حساب نیاوریم حتماًً نشدیم. دعا ودعوا، هر دو رنجی است که برای ما کشیده شد و نعمتی است که به ما رسید.
آقای دایی! مایلی کهن استاد شماست کسی که بیش از دیگران متحمل رنج «شدن» شما شد و نقد شما حق اوست.
...و شهریار! قدردان باش!
وقتی معلمی و شاگرد تربیت می کنی، چشم براه ببار نشستن او می مانی. می مانی و می مانی، تا آنجا که انگار امامت را به انتظار نشسته ای، سخت و امیدوار.خوش به حال کسانی که به زیارت امام" به انتظار نشسته" خویش نایل می شوند و شاگرد تربیت یافته اش به توفیق دست می یابد.
آقای مایلی کهن! حال که به تلاش وپایداری شاگردت به چنین توفیقی دست یافته ای، شکرانه اش را بجای آر.
مبادا نعمت به کفران از کف دهی.
استاد!، شهریار شاگرد شماست، شمشیر بر نیام دار، احترامش نگه دار و شکرانه ثمر عمر خویش ادا کن.