تیتر سوم

نگاهی متفاوت به فوتبال و اجتماع

تیتر سوم

نگاهی متفاوت به فوتبال و اجتماع

چراغپور دود چراغ خورد

         بعد از مدت ها دوباره چشممان به جمال کارشناسی گشوده شد که می فهمد چه می گوید. این که بدانی چه می گویی مهم است و این که بتوانی بگویی نیز مهم تر.آقا جلال کارشناسانه، زیبا، راحت وبی پروا صحبت کرد.آنچه بیش ارهر چیزی در سخنانش خودنمایی می کرد صداقتی بود که نسبت به خود و مخاطبانش داشت. دایی باید چندین بار بیشتر از دیگران به سخنان این کارشناس توجه کند. آقا جلال ثابت کرد دود چراغ خورد تا چراغپور شد.

رستم، مواظبت باش!

مقدمه بی ربط اول: می گویند پدری فرزندش را رستم نام نهاد و از آن پس می ترسید صدایش کند. 

مقدمه بی ربط دوم: سال ها پیش در طرح بازگرداندن نخبه ها به کشور، استادی رسید که برسر فضل خویش فخرها       می فروخت وبا حرارت سخن می گفت،از تکنولوژی ،ازپیشرفت ومثال هائی که دهانمان را گشاد وچشممان را تنگ.حال آنکه آنچه او می گفت خاطراتی از وافعیت های آنسو بود نه بیشتر. 

*****

آقای قطبی عزیز! ما هم به مقام شامخ شما واقفیم و هم به دانش شما. به ما ربطی ندارد که شما چه می کنید. یعنی یه جورایی از فهم ما خارج است، ما کجا و شما. ملت خیلی چیزهای با ارزش تر از پرسپولیس را به آدمایی در حد واندازه شما و حتی کوتاهتر از شما سپرد که امروز حق پرسیدن در مورد آنها را ندارد. آنها هم دغدغه های دیگری دارند که مهم تر از پرسپولیس آنهاست و فقط ممکن است از جنس دغدغه شما نباشد. آقای قطبی خیلی زود متوجه موضوع شدی که آزادی با پر  طرفدارترین باشگاه کشور و حتی آسیا هر برخوردی که بخواهی کنی. از این بابت به شما تبریک می گویم.

شمارش معکوس برای مجریان پوست شکلاتی تلویزیون

       تلویزیون برخلاف ادعایی که می کند رفتار می کند. آنها مدعی اند که آنچه می کنند تابعی از خواست مردم است. حتی مرکزی دارند که نقطه نظرات مردم را جمع آوری و تحلیل می کند. اما واقعیت با آنچه که ادعا می شود فاصله دارد. اگر غیر از این است پس مجریانی چون جواد آقای خیابانی این وسط چه می کنند.تلویزیونی ها هنوز تکلیف خود و مخاطبانشان را در مورد این حضرات معلوم نکردند. هنوز برای هیچ کدامشان معلوم نیست که آنها مجری هستند یا گزارشگر.

راستی آنها چکاره هستند؟ پست تخصصی آنها چیست؟ اگر گزارشگر هستند پس آن همه جملات معترضه، اضافه، خارج از موضوع وکسالت آور چیست؟ اگر مجری هستند پس نبودن نقاط هدف در اجرای ایشان چه تعبیری دارد؟ نقش تعیین کننده ایشان کجاست؟ آیا رفتارشان با رفتار مخاطبان تفاوتی هم دارد؟

جواد آقا و دوستانشان باید تکلیف خود را با تلویزیون و تماشاگرانشان معلوم کنند که می خواهند مجری باشند یا گزارشگر ویا هر دو؟ او و همکارانشان که امروز نقش مجریان پوست شکلاتی را در تلوزیون بازی می کنند باید بدانند که هر یک از این دو کار کاری است مجزا و تخصصی که نیاز به توانایی ومطالعه دارد. آنها باید مطالعه کنند و مهارتشان را افزایش دهند وگرنه ممکن است دست اندرکاران به خواست مخاطبانشان تن دهند و از آخر بشمارند.

پهلوان! به استقبال مرگ برو و بمیر

مقدمه اول: روزی روزگاری مردی آرش نام وظیفه داشت تا به تیری مرز ایران تعیین کند. جان به کمان داد وتیر به مرز و مُرد و مَرد شد. پس زنده شد و... 

مقدمـه دوم: روزگاری نه چندان دور، مردانی در پی دشمن، شبانه به رزم می رفتند.شامگاه دور هم حلقه می زدند تا از بین خویش داوطلب مرگ انتخاب کنند و می کردند.صباح پسین خاک به قیمت تن نژند خویش پس می گرفتند و.. . 

*****

پهلوان! به رغم همه علاقه ام به تو، چنین می پندارم که به کارت در مبارزه با پولاد ادامه دهی و از مرگ نهراسی که مرگ در تو کارگر نیست. پهلوان به مرگ لبخند بزن و بخوان:

« مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ»

مرگ تنها راه رسیدن به عمر جاوید است. مپندار که آرش را حذر نمی کردند. مپندار که او از مرگش مطلع نبود. 

 پهلوان! به استقبال مرگ برو و بمیر. پهلوان! در این عشق بمیر.

خوش تیپ! دست وردار، اونمی تواند چون تمرکز ندارد

مقدمه بی ربط: می گویند مبارزی را به زندان می بردند، پشمکی از راه می رسد وخود را به مبارز می چسباند و رو به مامورین می گوید ما دو نفر را به کجا می برید.

*****

نور، دوربین، کلاکت و... او تمرکزش را از دست داد و رابینسون را به جای وزنه انتخاب کرد. آقای خوش تیپ! تمرکز ساده تر از آنچه که بیان کردم از دست می رود و آنگاه همه چیز نابود می گردد. وقتی هفت هشت ماه پیش بدور از خوش خیالی بانیان امر، رضازاده را ناتوان از تکرار قهرمانی خواندم دوستان خرده گرفتند و آسمان به ریسمان که او یعنی تکرار قهرمانی. حیف، حیف از این همه خوش بینی که خاک بر سرمان می کند و نخبه های ما را یکی پس از دیگری از ما می گیرد. مردی که روزی پیشنهاد ملیاردی را رد کرد بسادگی اغوا شد و سپس تمرکزش را از دست داد و نابود شد.

آقای حجازی! دنبال بهانه نباشیم که خود کرده را تدبیر نیست. اگرچه به سهم خویش همه گفته ها را باور دارم. آقای خوش تیپ! او قبل از این توانش را از دست داده بود. او قدر جایگاه خویش ندانست.